با تشکر از همفکر گرامی ؛ آقای CARDINAL
کمتر از چند ماه تا برگزاری انتخابات زمان باقی است. آنچه بیش از همیشه جلب نظر میکند، حضور کاندیداها، تنها از یک طیف سیاسی در انتخابات است. گروهی که به شکل سنتی به هسته سخت قدرت نزدیک هستند و نظارت استصوابی به مانند بازوی حمایتی، آنها را برای پیروزی در انتخابات آماده کرده است. این موضوع صدای تظلمخواهی جناح مقابل را بلند کرده است. گروهی که پس از سکوت در برابر حذفهای پیشین و حتی گاهی همراهی با آن، امروز خود نیز اسیر تمامیتخواهی شده است.
پرونده حذف گروههای سیاسی به آغاز انقلاب باز میگردد. پس از آنکه تمامی گروههای سیاسی مخالف نظام شاهنشاهی توانستند حکومت پیشین را سرنگون کنند، توقع داشتند هر یک سهمی از نظام سیاسی پس از انقلاب به دست بیاورند. خصوصا آنکه بسیاری از آنها سابقه بسیار طولانیتری از مذهبیون داشتند و هزینههای بیشتری را نیز متحمل شده بودند. در همان ابتدا، حزب جمهوری اسلامی شکل گرفت. همین حزب بعدا به واسطه نزدیکی بیشتر با آیتالله خمینی، با سیطره بر نهادهای قدرت، شروع به حدف مخالفان خود کرد. ملی – مذهبیها، مجاهدین خلق، جبههملی، نهضت آزادی، چریکهای فدایی خلق، حزب توده و سایر احزاب کوچک و بزرگ، یکی یکی با اتهامات گوناگون از صحنه سیاسی حذف شدند تا کشور به شکلی یکپارچه در اختیار حامیان ایدئولوژی حزب جمهوری اسلامی قرار گیرد. با گذشت زمان و پس از شروع حکومت رهبری دوم، در این گروه نیز انشقاق ایجاد شد.
به عبارت دیگر، با به قدرت رسیدن آیتالله خامنهای، حامیان او و وابستگان جناح راست سابق، این بار با نام اصولگرایی، حضور پررنگتری در عرصه سیاسی پیدا کردند. انتصابات رهبر جدید نشان میداد او وابسته به این جریان سیاسی است و در گذر زمان، تصمیم به حذف جناح چپ سابق و اصلاحطلبان فعلی گرفت. دلایل طولانی شدن این روند در این مقال نمیگنجد، اما تلاش اصلاحطلبان برای باقی ماندن در قدرت نهایتا سرانجامی نداشت و علیرغم اینکه آنها که حاضر شده بودند به شکل تاکتیکی از آرمانهای خود صرف نظر کنند، نهایتا با حذف از ساختار سیاسی مواجه شدند. در حال حاضر شرایط به نحوی است که تمامی نهادهای نظارتی و انتصابی در کشور از یک طیف هستند و از حمایت بی قید و شرط رهبر نظام نیز برخوردارند. در هر صورت به نظر میرسد پیرو سخنرانی پیشین رهبر جمهوری اسلامی که گفته بود باید شرایط برای ورود جوانان انقلابی فراهم شود؛ در این دوره انتخابات مجلس، صحنه مطابق میل ایشان چیده شده است. موضوعی که در میان منتقدان از آن با عنوان «انتخابات فرمایشی» نام برده میشود.
سابقه استبداد در ایران طولانی است. از دوران انقلاب مشروطه تا امروز، تنها در دورههای بسیار کوتاهی فضا برای حضور تفکرات گوناگون فراهم شد. شاید دوران تثبیت سلطنت محمدرضا شاه پهلوی تا کودتای ۱۳۳۲ و دو سال نخست انقلاب سال ۵۷، تنها پرانتزهایی کوتاه در تاریخ باشند که مردم توانستند آزادی سیاسی را تجربه کنند. اگرچه قرار بود انقلاب مشروطه قدرت شاه را محدود کرده و او را پاسخگو کند، اما عملا نمایندگان مجلس شورای ملی و نخست وزیر نیز میباست به شاه پاسخگو بودند.
بر اساس خاطرات منتشر شده توسط اسدالله علم و برخی دیگر از درباریان شاه، وزرا و نمایندگان مجلسین شورای ملی و سنا، عملا توسط شاه انتخاب میشدند. به عبارت دیگر این شاه بود که تصمیم میگرفت چه کسی کاندیدا شود، چه کسی رای بیارود و چه کاری در پست خود انجام دهد. انقلابیون پیش از انقلاب به مجلس آن دوران لقب «مجلس نمایشی» داده بودند. بسیاری از وزرا در دوران حکومت پهلوی دوم، عملکرد خود را به جای نخست وزیر به شاه گزارش میکردند. مجلس نیز به همین روال مدیریت می شد. در حوزههای مختلف آن کس که مطابق میل شاه فکر میکرد تایید و به رای گذاشته میشد. نهایتا نیز همان فرد به مجلس راه مییافت. همین طرز نگاه منجر به شکل گیری حزب رستاخیز شد و عملا نظام سیاسی کشور به سوی تک حزبی شدن پیش رفت. مابقی احزاب یا منحل، یا غیر قانونی و یا عملا تشریفاتی بودند.
برای مخاطب امروزی مرور تاریخ حس همزادپنداری ایجاد میکند. گویی علیرغم گذشت بیش از ۱۱۴ سال، همچنان دچار استبداد هستیم. انقلابی که قرار بود مجلس نمایشی را به مجلسی مردمی و واقعا ملی تبدیل کند، عملا آن را به مجلسی فرمایشی تبدیل کرده است. اما این بار تجربه تاریخی باعث شده تا جامعه مدنی به راحتی حاضر به پذیرش این موضوع نشود. تاریخ مجددا تکرار شده و از استبداد به استبداد رسیدهایم. این بار به جای شاه، رهبر تعیین میکند و تنها رنگ و ظاهر شیوه اجرا تغییر کرده است.
در شرایطی که نظرسنجی ایسپا نشان میدهد دستکم در تهران، مجموع حامیان اصلاحطلب و اصولگرا کمتر از ۲۰ درصد جامعه را تشکیل میدهند، مشخص است که حذف سایر گروههای سیاسی از چپ، ملی یا اصلاحطلب، تنها رانتی سیاسی و قضایی برای همفکران هسته بسته قدرت پدید آورده است. به عبارت دیگر حتی خود فعالان سیاسی اقلیت حاکم به خوبی میدانند در شرایط برابر، امکان پیروزی در انتخابات را ندارند و با استفاده از تجربه استبداد دوران شاه، از همان شیوه، برای حفظ حلقه بسته قدرت استفاده میکنند.